دانلود مبانی نظری و پیشینه تحقیق اصول معنا درمانی

ساخت وبلاگ

اصول معنا درمانی:

فرانکل سه قانون بنیادی را در معنا درمانی مطرح می کند :

1:معنا در زندگی وجود دارد و آن را می توان جستجو و کشف کرد . اما انسان نمی تواند معنا را به دلخواه بوجود

آورد و آن را در افکارش بسازد . انسان جستجو کننده معناست و نه بوجود آورنده آن .

2:معنا وسیله ای برای کامروایی انگیزه ها و یا دستاویزی برای رسیدن به هدف نیست . تحقق معنا خود هدف

است.

3:علت بیماریها و اختلالات روانی بی معنایی زندگی است . کار وفعالیت زیاد باعث بیماری روانی نمی شود ، بلکه علت بیماری بی معنا بودن زندگی است )کوهی ،1388 )

نظریه معنی درمانی( لوگوتراپی [1]) ویکتور فرانکل:

ریشه های معنی درمانی به نوعی به کارهای آلفرد آدلربر می گردد. آدلر[2] اولین روانشناسی است که در مورد معنا در زندگی به بحث پرداخت. او در سال 1931 کتاب معنای زندگی را نوشت. فرانکل رهبر اصلی معنا درمانی و رولو می از بزرگان هستی گرایی به خاطر وارد کردن این مبحث به روانشناسی نسبت بهآدلر ابراز دین کرده اند. فرانکل بنیانگذار مکتب معنا درمانی در بیست و ششم مارس سال(1905)در وین متولددر دوم سپتامبر 1997 در سن 92 سالگی در همان شهر درگذشت. به هر حال ریشه معنا درمانی به کوششهای اولیه فرانکل برای یافتن معنا در زندگی خودش بر می گردد.( نیلسون[3].2001؛ ترجمه: بهفر ، 1384 (لوگوتراپی روشی است که در آن بیمار در جهتی راهنمایی می شود که معنی زندگی خود را بیابد.بنابراین اصول لوگوتراپی تلاش برای یافتن معنی در زندگی است که اساسی ترین نیروی محرکه هر فرد در دوران زندگی اوست به طور کلی در این روش درمانی فرد « فرد روان نژند اندیشه زاد » هدایت می گردد تا معنا و منظور زندگی خویش را دریابد. از آنجا که جستجوی معنا وظیفه ای مبارزه جویانه است تنش درونی فرد را افزایش می دهد و او را به تلاش برای آنچه باید به دست آورد وا می دارد . این سطح از تنش نه تنها در جریان درمان اختلال ایجاد نمی کند بلکه برای رهایی فرد از احساس دلتنگی ، بی دردی وغلبه بر « خلاء وجودی » لازم است تکاپوی حاصل از تنش معناجویی ، یاس انسان روان نژند رابه احساس موفقیت و امید مبدل سازد( رحیمیان 1385. )

پیشنهادهایی برای جستجوی معنا:

چگونه انسان می تواند معنای زندگی را پیدا کند؟. فرانکل معتقد است که انسان سالم و بالغ انسان از خودفرا رونده است. انسان کامل بودن یعنی به چیزی فراسوی خود پیوستن انسان در نهایت زمانی می توانخود را متحول کند که یک معنا را در زندگی خود تحقق بخشد. فرانکل برای معنا بخشیدن به زندگی سه راه

پیشنهاد می کند :

1ـ اگر انسان چیزی خلق کند ، زندگی اش می تواند با معنا باشد ، در اینجا انسان از خود سؤال می کند من برای چه زنده هستم؟

2ـ انسان معنا را در شیوه تجربه کردن زندگی ، یا کسی را دوست داشتن ، می بیند. در اینجا انسان از خودمی پرسد : من برای چه کسی زنده هستم؟.

3ـ انسان معنا را در هنگامه ی غوطه وری در مشکلات سنگین در می یابد. طرز برخوردی که ما نسبت به رنج بر می گزینیم.در جایی که ما با یک سرنوشت غیر قابل تغییر روبرو می شویم )یک بیماری غیر قابل علاج ، مرگ یک عزیز ، یک موقعیت نا امید کننده و (در اینجاست که زندگی می تواند معنا شود در اینجا انسان از خود می پرسد : چرا نگرش مثبت در برابر سرنوشت غیر قابل تغییر و اجتناب ناپذیر نداشته باشم؟.فرانکل معتقد است ، درست در جایی که ما با یک مؤقعیت رو به رو می شویم که به هیچ روی نمی توانیم آن را تغییر دهیم، از ما انتظار می رود که خود را تغییر دهیم رشد کنیم بالغ شویم و از خود فراتر رویم.فرانکل در آشویتس و در بند نازی ها با تمام وجود به این نتیجه رسیده بود که : رنج هر زمانی معنایی دارد ، وقتی تو خودت آدم دیگری بشوی زیر ضربه های چکش سرنوشت و آتش گداخته رنج ، زندگی شکل می گیرد)کوهی ،1387).

در معنا درمانی صحبت از آزادی روح انسان می شود انسان تحت نفوذ قوانین جبری قرار نگرفته است انسان حق این انتخاب را دارد که در برابر موقعیتی که قرار می گیرد چه نگرشی برگزیند. تصمیم گیری به انسان واگذار شده است هیچ عاملی این قدرت را ندارد که تعیین کند انسان در برابر سرنوشت غیر قابل تغییر ، چگونه فکر کند و چگونه رفتار کند. انسان همیشه مسئول اعمال و گفتار خود خواهد بود.معناجویی در این مکتب بسیار مورد تأکید است. این معناجویی نیروی متضاد با لذت جویی که روانکاویفروید بر آن استوار است و همچنین قدرت طلبی مورد تأکید آدلر می باشد. فرانکل معتقد است که انسان قادر است و می تواند به خاطر ایده ها و ارزش هایش زندگی کند و یا در این راه جان ببازد. معناخواهی انسان ممکن است با ناکامی مواجه گردد که لوگوتراپی آن را ناکامی وجودی می نامد. واژه وجود به سه صورت به کار برده می شود که عبارتند از :

( خود وجود[4] (به ویژه حالات وجودی انسان

(معنای وجود[5])

3ـ( معناخواهی[6] (کوشش برای یافتن معنای واقعی در زندگی شخصی

وظیفه لوگوتراپی این است که بیمار را در یافتن معنا در زندگی ، اندیشه های پنهانی وجود و معنای نهفته آن یاری دهد. در لوگوتراپی انسان به عنوان موجودی ناشناخته می باشد که توجه ویژه ای به یافتن معنی داند )اخوت. ، 1356). انشعاباتی از اصالت وجود را می توان برشمرد ولی وجوه مشابهی نیز در بین آنها وجود دارد به نظر آنها تمایز میان انسان و حیوان ، آگاهی کامل انسان بر بودن و وجود خویش است. آنها باور دارند که انسان همیشه در حال تغییر و دگرگونی است و می تواند از موقعیت هایی که داردفراتر رود و ببالیدن و خود شکوفایی بپردازد . روانشناسان هستی گرا در شناخت علائم و آثار اختلالاتروانی توجه خود را به حالاتی نظیر احساس پوچی ، جدایی از دیگران ، احساس تنهایی ، فقدان هویت و سرگردانی معطوف می دارند. فرانکل معتقد است که افراد نا امید ، افسرده و بی قرار و آنهایی که احساس تنهایی می کنند ، غالباً از بی معنایی و پوچی زندگی شکایت دارند. در زندگی هیچ چیز آنها را به خود پای بند نمی سازد و برایشان ارزشی ندارد )رحیمیان ، 1377.).

با اینکه عده ایی هستی گرایی را همان پدیده شناسی می دانند, اما تفاوت هایی بین این دو گرایش وجود دارد. در هستی گرایی برخلاف آنچه در پدیده شناسی معمول است ، شناخت فرد را منحصر به مطالعه و بررسی عوامل آگاه نمی دانند بلکه بیشتر در پی شناخت سازمان کلی وجود فرد هستند. در پدیده شناختی بیشتر به تجربیات درونی شخص توجه می شود در حالیکه در هستی گرایی عقیده بر آن است که انسان دریک لحظه امور گوناگونی را تجربه می کند که تجربه دنیای درونی خود یکی از آنها است.رولومی برای شناخت همه جانبه شخص ، توجه به سه موردی را که( بینز وانگر[7])معرفی کرده است،پیشنهاد می کند. یکی دنیای خصوصی و شخصی فرد ، دیگری دنیای بیولوژیکی بدون وقوف برای فرد.و سوم دنیای رابطه با دیگران با آگاهی متقابل )اخوت. ، 1386)

فرانکل سه قانون بنیادی را در معناداری مطرح کرده است :

معنا در زندگی وجود دارد و آن را می توان جستجو و کشف کرد اما انسان نمی تواند معنا را به دلخواه به وجود آورد و آن را در افکارش بسازد. انسان جستجو کننده معنا است و نه به وجود آورنده آن.

معنا وسیله ای برای کامروایی انگیزه ها و یا دستاویزی برای رسیدن به هدف نیست. تحقق معنا خود هدف است.

علت بیماریها و اختلالات روانی بی معنایی زندگی است. کار و فعالیت زیاد باعث بیماری روانی نمی شود ، بلکه علت بیماری بی معنا بودن زندگی است( فرانکل ، 1967 ترجمه : معارفی ،. 1384.).

فرانکل تحت تأثیر نظریه هستی گرایی عدم سازگاری انسانها را با خود و دیگران ناشی از این می داند که ایشان در مواجه شدن با مشکلات ، خود را محکوم پدیده هایی می دانند که آنها را رنج می دهند . چنانچه آدمی خود را فردی بداند که واجد آگاهی بر پدیده های محیطی است و در برخورد با آنها می تواند راه خویش راانتخاب کند ، تعامل و تبادل سازگارانه تری با مسایل زندگی برقرار خواهد کرد )رحیمیان ،1377.).به نظر فرانکل آزادی به معنای رهایی از سه چیز است :

غریزه ها خویها و عادات محیط

وی معتقد است انسان غرایزی دارد ولی این غریزه ها مالک انسان نیستند و برخلاف آنچه فروید می گوید آدمی می تواند در پذیرش یا رد تمایلات غریزی آزادانه تصمیم گیری کند. در مورد محیط نیز باید گفت که انسان با شناخت و نگرشی که از محیط دارد آن را می سازد و آزاد است که راه خویش را برگزیند.بنابراین انسان آزاد و مسئول است و اگر آدمی را به صورت یک ماشین ذهنی از مجموعه غریزه ها ، واکنش ها و فرآورده صرف ارث یا محیط تلقی کنیم ، باید انتظار روزافزون روحیه پوچ گرایی را که انسان مستعد آن است ، داشته باشیم (فرانکل[8]، 1955 ؛ ترجمه فرخ سیف ، 1382).فرانکل در ساختارشخصیت انسان بیش از هر چیز به عنصر « اراده آزاد »[9] توجه دارد . وی با آن دسته از مکاتب و موضع های روانشناسی که رفتار و وضعیت انسان را محصول و محصور غرایز زیستی یا هر عامل محیطی می دانند مخالفت می ورزد. به نظر فرانکل گرچه بشر در برابر نیروهای درونی و بیرونی تأثیرپذیر است و این نیروها قادر هستند موقعیت های او را دگرگون سازند ، اما در انتخاب راه برای مقابله با آنها آزاد است )رحیمیان،. 1377).

فرانکل «فرا رفتن از خود»[10] را به توانایی چشم انسان تشبیه می کند که می تواند هر چیزی را ببیند ، اما خودش را نمی بیند. موقعی چشم به خود توجه می کند و خودش را می بیند که در اثر ابتلا به یک بیماری مثلاً آب مروارید قادر نیست هیچ چیز دیگری را ببیند

روان نژندی اندیشه زاد:

به نظر فرانکل نبودن معنا در زندگی موجب روان نژندی است. او این نوع روان نژندی را )روان نژد[11]اندیشه زاد (می داند که این حالت حاصل نبودن معنا و مقصود در زندگی و احساس تهی بودن است. چنین فردی در «خلاء وجودی »[12] به سر می برد. زمانی که معنا خواهی انسان با ناکامی مواجه گردد ، ناکامی وجودی یا هستی نژندی عارض شخص می گردد ، در این صورت دچار سرگردانی می شود و احساس تنهایی ، جدایی از دیگران ، بی هدفی ، پوچی و یأس می کند. چنین افرادی برای زندگی ارزشیقایل نیستند و هیچ چیز برای آنها جذابیتی ندارد و آنان را پایبند نمی سازد. فرانکل این نوع نوروز را ناشی از ناتوانی فرد در یافتن معنا و مفهومی برای زندگی می داند ، نه معلول تمایلات و اپس زده و یا خاطرات تلخ گذشته یا « خود[13]«ضعیف )فرانکل،1975؛ترجمه:صالحیان و میلانی ،. 1370 ).خلاء وجودی غالباً به شکل ملالت و بی حوصلگی نمایان می گردد گاه نیز ممکن است به صورت پول پرستی و یا افراطدر اعمال جنسی ، تنها به خاطر لذت جویی و عاری از انسانیت جلوه گر شود، که در این حالت فردی که از خلاء وجودی رنج می برد اسیر شهوات خویش می گردد )فرانکل، 1977؛ترجمه تبریزی و علوی نیا ، 1371).

خلاء وجودی از نظر فرانکل حاصل دو عامل است : اول اینکه انسان به دلیل دارا بودن نیروی عقل و اندیشه از حیوانات پست تر متمایز شده است بدین معنی که سائق ها و غرایز رفتار او را هدایت نمی کنند ، بلکه فعالانه به انتخاب آنچه که انجام می دهد می پردازد. ثانیاً در اثر تحولات اجتماعی، آداب ، سنن و ارزشهای قالبی دیگر رفتار او را هدایت نمی کنند در چنین وضعیتی انسان خود مسئول رفتار خویش است ، لذا لازمه معنا جویی در زندگی مسئولیت شخصی است. افراد روان نژندی که آزادی انتخاب رفتار خود را تجربه نمی کنند ،‌ راه شکوفایی استعدادهای بالقوه رشد و پرورش خویش را می بندند )شولتز ، 1977؛ ترجمه خوشدل ،1969).


[1] : Loggotrap

[2] :Adler

[3] :Nilson.J

[4]: Existentialism

[5] :meaning existetial

[6] :meaning mi

[7] :vongeir.B

[8] :fronkl

[9]: Freevolitio

[10] :ego-ideal

[11] : Neogenic Neuroses

[12]: Existential Vacuu

[13]:ego

فروشگاه دانشجویی...
ما را در سایت فروشگاه دانشجویی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : 8student-shopf بازدید : 135 تاريخ : سه شنبه 3 مرداد 1396 ساعت: 12:45